loading...

آئین مستان

روضه پنجم محرم,متن مداحی پنجم محرم,مداحی پنجم محرم,متن روضه عبدالله بن حسن,روضه عبدالله بن حسن,عبدالله بن حسن,,متن مداحی عبدالله بن حسن,مداحی عبدالله بن حسن,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2234 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1745 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6710 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3816 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4371 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4181 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 405 زمان : نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم...

یااَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ ...

من نبایدبهت بگم که اگه امشب و فردا شب هرچی حسن جان بگی مادرش دعات میکنه... حسن جان ... حسن جان... شب امام حسنِ ..

عمریست دخیلم به ضریحی که نداری ..

یااَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه

حتما باحاجت اومدی... یا امام حسن ای کریم اهل بیت...این مردم با یه امیدی اومدن... وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا هرکی صدای منو میشنوه آبرو دار و قسم بده یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه ... هرکی کربلا نرفته از امام حسن خواهش کنه ... بگه من کربلا نرفتم هنوز ... یه باردیگه :

یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه...

فرج امام زمان، سلامتی رهبر، نابودی وهابی و داعشی ،آل سعود، آمریکا، آل خلیفه، اسراییل، برا مسلمونا بگو ... یه بار دیگه ...برا مردم میانمار، شیعیان بحرین، شیعیان حجاز، یمن، عراق، سوریه ...

دعای زنده‌دلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین می‌شنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بی‌صدا حسن است
حسین نهی به قاسم دهد، حسن دستور
ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است
حسن جان .... حسن جان ....
بخوان به نام پسر تا پدر دهد راهت
بیا که کنیۀ شیرخدا «ابا حسن» است‌

عبدالله بن حسن آخرین شهید بنی هاشمه ... این پسر ، حسنی تبار ، از دو شهید قبلی دوتا نشونه داشت ... داغِ دوتا عزیز رو شعله ور تر کرد ...وقتی آقایِ غریب ما رو دوره کردن همه دورشُ گرفتن اهل خیمه دارن نگاه میکنن؛ سیدبن طاووس نوشته:  فَخَرَجَ عَبدُ اللّهِ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ... عبدالله اومد بیرون  وهُوَ غُلامٌ لَم یُراهِق ... هنوز نابالغ بود ...

دست نازکه ... قد کوتاهه ... بدن ضعیفه....

مِن عِندِ النِّساءِ...بیرون آمد از بین زن ها...

یَشتَدُّ...میدوید...خودشو خلاص میکرد... حَتّى وَقَفَ إلى جَنبِ الحُسَینِ علیه السلام... یهو  اومد وسط قتلگاه، کنار امام حسین ایستاد... بعد از اینکه خودشو رسوند کنار امام حسین  فَلَحِقَتهُ زَینَبُ ابنَةُ عَلِیٍّ ... زینب تا کجا دوید؟تا کجا اومد جلو عبدالله رو برگردونه... فَأَبى وَامتَنَعَ امتِناعاً شَدیداً... عبدالله مقاومت کرد،با زینب برنگشت.فقط یه صدا زد: وَاللّهِ لا افارِقُ عَمّی... من از عمو جدا نمیشم ...

میدوید و گاه می افتاد او

از جگر فریاد میزد ای عمو ...

می دوید و می نشستُ می کشیدُ

می بریدُ می درید و ....

اون نامرد اومد ...  فَأَهوى بَحرُ بنُ كَعبٍ إلَى الحُسَینِ علیه السلام بِالسَّیف... این ملعون شمشیر رو به نیت امام حسین علیه السلام بالا آورد ، دستشو کشید همۀ قدرتش رو جمع کرد ... خواست شمشیرو پایین بیاره اول یه صدا شنید: یه نوجوونی فریاد زد:  وَیلَكَ یَا بنَ الخَبیثَةِ...ای فرزند زن ناپاک! أتَقتُلُ عَمّی؟میخوای عموی منو بکشی؟! نمیذارم .... فَضَرَبَهُ بِالسَّیفِ... این شمشیر پایین آمد فَاتَّقاهَا الغُلامُ بِیَدِهِ... دستُ حمایل کرد به عمو نخوره ... فَأَطَنَّها إلَى الجِلدِ... فَإِذا هِیَ مُعَلَّقَةٌ ... دست قطع شد ... از پوست آویزان شد .... استخوان را شکست ... گوشت رو درید ... فَنادَى الغُلامُ...بچه صدا زد: یا اُمّاه ... مادر ... مادر ...

پیرو مکتب عباسم من

دست در راه تو نشناسم من

عموجان ... عموجان ...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 357 زمان : نظرات (0)

السلام علیک یا عبدالله بن الحسن

نوبتِ عشق است عشقم با حسن

سفرۀ گریه رو امام حسن برات پهن کرد ، اون وقت گریه میکنی برای حضرت زهرا مثل بارون .. بعضی ها حضرت و فکر میکنن فقط سفره ی نان و خرما ، نه ؛ سفره دار در همه ی ابعادِ ، سفره دار غیرت ، سفره دار بکا ، سفره دار مادی ، سفره دار معنوی ...

نوبتِ عشق است ،عشقم باحسن

سفره را وا کرده این شب ها حسن

صبر او رزم است گرچه بی صداست

صلحِ او روحِ قیام کربلاست

ساختن با سوختن یک جوهر است

خونِ این دل مثلِ خون حنجر است

نامه داد و شاه را امداد کرد

دو شب ما را حسن ، آباد کرد

امشب اما تا مدینه راهی ام

آی مردم امشب عبدالهی ام

کیست عبدالله عشقِ پنج تن؟!

حضرت بابُ الحسین بابُ الحسن

یازده ساله ولی شیرِ نر است

این نواده مثلِ جدش حیدر است

یازده سالشِ ، انقدر محو در ابی عبد اللهِ ، یه تیکه غیرت امام حسن علیه السلام منتقل شد به بچه های مظلومش ، اصلاً اروم و قرار نداشت بچه ، با حسین تربیت شده بود ، کنارِ حسین رشد کرده بود

 

یازده ساله ولی شیرِ نر است

این نواده مثلِ جدش حیدر است

عابد شب زنده دار هر شب است

از محافظ هایِ عمه زینب است

نوجوانیِ ابالفضل است این

یا به بدر آمد امیرالمومنین

ظهر شد دلهای عالم در تب است

دست عبدالله دستِ زینب است

یارب عاشوراست یا که محشر است

یا حسن دستش به دستِ مادر است

دو نفر بالایِ تل با حال زار

بی کسی تشنه میانِ کارزار

دید از بالا که بلوا ساختند

با سر آقا را زمین انداختند

گرگ ها خونِ عمو را میخورند

نیزه ها دائم به یک جا میخورند

نیزه بر کتفِ عمو میخورد و بعد

زخم هایِ تو به تو میخورد و بعد

آیه میخوانند و سنگش میزنند 

به دلش با خنده آتش میزنند

پیش خشکیِ لبانِ شاه دین

آب ها را شمر میریزد زمین

هر چه را دارند به یغما میبرند

دزدها پیراهنش را میبرند

روحِ قرآن زیر پا افتاده است

روی سینه شمر هم آماده است

دید عبدالله عمو را ، داد زد

زیر لب میگفت یا زهرا مدد

ای عمو تنها نمان بین سپاه

مجتبی دارد میاید قتله گاه

گرچه شمشیری ندارد نوکرت

دست دارد میدهم پای سرت

کاش زخم من مداوایت کند

تیر رویِ سینه ات جایم کند

شکر حق دارم فدایت میشوم

من بقیع کربلایت میشوم

زینب بالایِ بلندی ، یه وقت دید نیزه ها بالا میره .. عمه ی ساداتِ دو دستش و روی سرش گذاشت .. فریاد زد : وا محمدا .. شیرِ خانوادۀ امام حسن از این فرصت استفاده کرد .. دوان دوان سمتِ مقتل .. عمه یه وقت دید وای ؛ عبدالله داره میره سمت گرگ های کربلا ...

دوان دوان خودشُ رسوند جلو عبدالله در آمد . گفت عمه : والله  لَا أُفَارِقُ عَمِّی ...  به خدا من از حسین جدا نمیشم ... دوان دوان اومد از همون بالا خودشُ انداخت رو بدنِ حسین ..

آمد و انداخت خود را بر عمو

گفت من عبداللهم حرفی بگو

آمدم تا که سپر باشم تو را

بین آغوشت پسر باشم تو را

آمدم تا عاشقی را طی کنم

آمدم تا گرگ ها را هی کنم

قامتم را پیش تو در خون کشم

نیزه از پهلویِ تو بیرون کشم

تا ببوسم من لبت را دلبرم

از دهانت نیزه بیرون آورم

بود گرم عشق بازی با عمو

چشم او افتاد بر تیغِ عدو

تیغ دشمن استخوانش را شکست

باز گویا بازویِ زهرا شکست

حرمله یک تیغ از نزدیک زد

با سه شعبه حنجری باریک زد

خون دو چشمان عمویش را گرفت

یک نفر از پشت مویش گرفت

صورت نازش زِخون آکنده شد

چون کبوتر ها سر او کنده شد

روی سینه شد مزاحم جسم او

با نوکِ نیزه جدا شد از عمو

افتاد رو بدنِ عمو ، شروع کرد با عمو حرف زدن ‌.. عزیز دلم پاشو بریم خیمه  عمه زخم هات و مرهم بزاره .. حسین به پشت افتاده .. عبدالله رو سینۀ عمو ..چنان خودش و باز کرده نزاره یه تیر به عمو بخوره .. سرشُ برگردوند دید یهنا نجیبی شمشیر بالا آورده ، گفت ای پسر زن زنا کار میخوای عموی منو بکشی ؟!

تیغ پایین آمد ، عبدالله دستش رو سپر قرار داد ، دست قطع شد ، به پوست آویزان شد .. صدا زد وا اماه ... نانجیب داد زد این مزاحمُ از رو بدن بردارید .. سنان اومد .. أخنس اومد .. شمر آمد .. خولی آمد .. همه با نیزه آمدند .. امام حسن ببخشِ ..وقتی نیزه بالارفت دیدند یه بدن رو نیزه ....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 588 زمان : نظرات (0)

شب پنجم محرمِ .. امشب برا عبدالله بن حسن کم نذار ؛صاحب مجلس امشب باباش امام حسنِ .. اصلاً روضۀ شب پنجم ، روضۀ غربت و بی کسیِ

سید بن طاووس نوشته : لشکر دشمن یه وقفۀ کوتاهی ایجاد کردن شروع کردن حسینُ نگاه کردن ، دوباره برگشتند ، دورش شلوغ شد. طمع کارا نگاه میکردن؛ یکی برا انگشترش نقشه میکشید !.. یکی به خیمه هاش نگاه میکرد ، به دخترام قول دادم براتون گوشواره میخرم .. چرا بخرم؟

عبدالله نوجوان نابالغی بود ، سنی نداشت . تا دید عمو رو دوره کردند از خیمۀ زنها بیرون زد .. نتونست غربت عموشُ ، غربت امام شُ تماشا کنه .. گفت میرم هر جوری هست هر کاری ازم برمیاد انجام میدم، اگه یه شمشیر هم کمتر به عموم بخوره بازهم یه شمشیرِ .. شروع کرد دویدن ، با تمام وجود میدوید!

جوونها، غیرتی ها، امام حسینی ها! عبدالله میدونست اگه بلایی سرِ عمو بیاد دیگه خیمه ای باقی نمیمونه .. دیگه حریمی نمی مونه! آخه یه روزی هم به خیمه ی بابای غریبش حمله کردند ، هیچکس نبود از امام حسن دفاع کنه

شیخ مفید در ارشاد نوشته: غارتگرا ریختن تو خیمۀ امام حسن غارت کردند، جانمازُ از زیر پاش کشیدند! یه نامردی اومد با خنجر به پای حسن بن علی ضربه زد. برا عبدالله اینهارو تعریف کردند که فقط به همین اکتفا نکرد .. بی حیا عبای امام حسنُ از دوشش کشید! آقای غریب ما همینجور بدون عبا روی زمین نشته بود! چقدر تنهایی! چقدر غربت!!
عبدالله دید اگه تو خیمه ها بمونه، این خیمه ها بعدِ عمو به غارت میره؛ تازه بعد غارت یه اتفاق های دیگه هم می افته! گفت طاقت ندارم ببینمعمو؛

همان بابایِ من از داغِ سیلی سوخته کافیست

چگونه شاهدِ سیلی زدن، چشمِ ترم گردد

من غیرت دارم نمیتونم ببینم دخترای تورو سیلی بزننخلاصه عبدالله بیرون اومد، زینب میدوید .. زینب صداش میزد عزیز دلم سمت گودال نرو ، برگرد! .. (عمه مگه نمیبینی تنها شده ، زخمی شده ، عموم رو زمین افتاده ، دورَش کردن ..) همچین که رو به قتلگاه می آمد هی صدا میزد: عمو ازت جدا نمیشم ! .. عمو جونم داشتم جا میموندم، اما خودمو رسوندم، دیگه تنها نیستی پسرت داره میاد .. آره منم پسرتم .. منم پسرِ حسینم .. تو منو بزرگ کردی ، تو به من از پسرهات بیشتر محبت کردی ولی عمو چرا بین پسرها فرق گذاشتی؟! همه باید شهید میشدن جز من؟ من بعد تو این دنیارو نمیخوام .. عمو تو همه کس منی، دار و ندارمی، امامی، عمومی، بابامی، تو نباشی دنیا رو نمیخوام

سنم کمه ، اما غرورُ خوب میفهمم

سنم کمه ، اما عمو جون دل که دارم من

تو زیر دست و پایی و تو راهِ عشقِ تو

یک جونِ ناقابل که دارم من

دنیا بدون تو برا من سرد و تاریکِ

وقتی ازم دوری بهم اندوه نزدیکِ

شرمنده ام که مایه ی شرم شما میشم

شرمنده ام دستام کوچیکِ

رو خاکا اُفتادی عمو جون

پیراهنت پاره ست بمیرم

باید سپر شم واسه ی تو

باید بیام اروم بگیرم

انقدر دوید ، تا کنار قتلگاه ایستاد نگاه کرد؛ جا خورد!! چه خبره؟! نامردا دارین با عموم چیکار میکنین؟ یه صحنه ای خیلی اذیتش کرد. میدونین چی دید؟

مُردم برای اون نگاه آخرت مولا

به بی پناهیِ حرم هی خیره میمونه

چشم تو که بسته بشه پای حرومی ها

وا میشه دنیا تیره میمونه

عمو جونم سؤال دارم! نمیتونم بفهمم اینها چرا دست از سرِ تو برنمی دارن؟ آخه چرا اینجوری میکشین عموی منُ

اینها چرا دست از سرِ تو برنمی دارن؟

از پیکرِ صد پاره ی تو کِی جدا میشن؟

من از خجالت جون میدم وقتی که می بینم

خیره به سویِ خیمه ها میشن

عمه برایِ من دعا کن

عمه دعا کن زود بمیرم

عمه دعا کن حاجتم رو

با دستایِ خالی بگیرم

یه وقت عبدالله دید هرکی با هر چی میتونهمیزنه! گفت غریب گیر آوردی؟ مظلوم گیر آوردی؟ مگه نمی بینید میگه جگرم دارهمیسوزه! .. چرا به جایِ اینکه آبش بدید با نیزه میزنیدش؟ پسر پیغمبرِ ها! چرا بهجایِ اینکه زیر بازوهاش رو بگیرید بلند کنید، با شمشیر به بازوهاش میزنید؟ .. یکدفعه چشمش خورد به یک نامردی که شمشیرُ بالا برد. گفت مگر من مرده باشم عموی منُبکشی .. ای زنازاده! شمشیر رو به قصد حسین بن علی پایین آورد ؛ دستُ سپر کرد ، دستکوچکش به پوست آویزان شد

صدا زد ، مادر !! .. ای مادرِ بازو شکسته! بازوی منم شکسته شد .. بچه اُفتاد رو بدنِ امام حسین ، آقا برادر را به سینه چسبانید ، شروع کرد باهاش حرف زدن: آره عزیرم، الان میریم پیش مادر ، صبر داشته باش پسرم ، چیزی نمانده بری پیش بابای غریبت .. عبدالله حاجتش رو گرفت، زودتر رفت؛ باز هم حسین تنها ماند .. عبدالله ندیدی دیگر چی شد ولی زینب دید!

چو دید زینبِ حزین

سنگِ جفا و شاه دین

حسینش افتاده زمین

کشید ناله ای خدا ، چند نفر به یک نفر؟

سنگِ یکی به روی او

دستِ یکی به موی او

دستِ یکی به پیرُهن

به روی سینه جایِ پا ، چند نفر به یک نفر؟

به روی خاک ها سرش

شمر به دست خنجرش

یکی پیِ عمامه اش

یکی به دنبال عبا ،چند نفر به یک نفر؟

پیش نگاه مادرش

جدا شد از قفا سرش

اهل حرم به سر زنان

صدا زدند بچه ها چند نفر به یک نفر؟

ثارالله .. ثارالله .. ثارالله

تنت به رویِ خاک بیابون اباعبدالله

سرت به نی ها ، زخمی و پرخون

بیا نگار آشنا ، شبِ غمم سحر نما

مرا به نوکری خود ، شها تو مفتخر نما

ای گل وفا حسین

معدن سخا حسین

میکشی مرا حسین

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3331 زمان : نظرات (0)

السَّلامُ عَلَیْكُمْ یا أهلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ بِمُوالاتِكُمْ عَلّمنا اللّهُ مَعالِمُ دینِنا و أصْلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیانا اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یااَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا الکَریم وابن الکَریم، اَیُّهَا الْغَریبُ

امشب خیلی خاطرتونُ حضرتِ زهرا خواسته ، این اشک برا امام حسن رو به همه نمیدن . خیلی باید خاص باشی تا اجازه بهت بدن برا امام حسن گریه کنی اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا امام الْغَریب .. این عبارت فقط برای امام مجتباست .. یعنی تو زیارت نامه هیچ امامی حتی ابی عبدالله که مصیبتش مصیبتاً ما اعظمهاست ، حتی برا امیرالمومنین که میگن اول مظلومِ عالمه ، این عبارت نیست. این عبارت فقط برای امام مجتباست .. اَشْهَدُاَنَّکَ عِشْتَ مَظْلُوما شهادت می دم تو مظلوم زندگی کردی .. آقاجانم ...

تا شود راضی زِ اعمالم خدا گفتم حسن

امشب و فردا شب که هم میخوای غریب نوازی کنی هم یتیم نوازی کنی ، یه جوری گریه کنید امام حسن همین دهه به داداشش بگه یه کربلا به اینا بده

تا شود راضی زِ اعمالم خدا گفتم حسن

باز شد درهایِ رحمت زود تا گفتم حسن

ای جانم .. این حسنی که میگی مادرش میگه جانم حسن ، پیغمبر میگه جانم حسن ..

مظهر جود خداوندند معصومین ولی

وقت حاجت خواستن من ابتدا گفتم حسن

مرحم درد گدایان چیست جز نام کریم

هر زمان دل شد به دردی مبتلا گفتم حسن

بهترین توشه در این عالم دعایِ فاطمه ست

خواستم سهمی برم از این دعا ، گفتم حسن

نام او راهِ رسیدن به حسین بن علی ست

پس برای رفتن تا کربلا گفتم حسن

نام او راه رسیدن به حسین بن علی ست

پس برای رفتن تا کربلا گفتم حسن

اربعین فریاد زائرهاست لبیک حسین

گریه کردم یاد قبرش بی صدا گفتم حسن

به جز غمت آقا غمی تو سینه نیست

شلوغه کربلا کسی مدینه نیست

نواده هایِ تو حرم دارن ولی

چقدر غریبی ای حسن بن علی

اربعین فریاد زائرهاست لبیک حسین

گریه کردم یاد قبرش بی صدا گفتم حسن

خاک عالم بر دهانم هر زمان دیدم زنی

ناگهان افتاد بین کوچه ها گفتم حسن

امشب دستتُ مشت کن ، بکوب به سینه ت .. بگو وای مادرم .. من با این وای مادرم کار دارم .. اصلاً روضه امشبِ من همینه .. وای مادرم ... رسید به امام مجتبی گفت آقا منو میشناسی؟ حضرت گفت آره می شناسمت سالهاست . گفت آقا من با شما هم سن و سالم ، از بچگی تو مدینه با شما بزرگ شدم اما من یه دونه مویِ سفید ندارم شما همه موهاتون سفید شده .. حضرت سرشُ انداخت پایین فرمود ما بنی هاشم زود پیر میشیم ..

تا مرد عرب رفت ، میگن یه نگاهی کرد (انگار میخواست نامحرمی نباشه) یه نگاه به کوچه کرد .. هی زیر لب میگفت یا اماه .. میخوای بدونی چرا پیر شدم؟ ان شاالله هیچ کسی جلو چشمش مادرش زمین نخوره .. (نمی دونم کیا تو مجلس آذری زبانن ..) به اینجا که میرسن هی میزنن تو سینه یارالی نَنَه ... یعنی ای مادر زخمی ... این وا اماه گفتن ، ارث رسید به بچه هاشون ، امام صادق فرمود ما اهل بیت تو شدائد و مصائب ، تو سخت ترین لحظه ها میگیم وا اماه ... زنده باشم شب عاشورا بهت بگم ابی عبدالله کجا گفت وا اماه .. اگه بدونی کجا گفت وا اماه ، می میری ...

بریم یتیم نوازی کنیم ، امام مجتبی امام غریب و بی یار و مظلومِ ، امامی که خودش یار نداشت اما دو تا یار برا حسینش آماده کرد .. الله اکبر از این دو تا آقازاده. امشب شب پنجمِ .. از آقازادۀ یازده ساله ش روضه بخونم که نشون داد به همه عالم مرد بودن به سن و سال نیست ، به اصل و نسبِ .. نشون داد نوۀ علی بودن یعنی چی؟ نشون داد خونِ علی تو رگهات باشه یعنی چی .. نشون داد پایِ امام ایستادن تا دم آخر یعنی چی .. خیلی روضه عبدالله بن حسن جانسوزِ ، امشب میخوام روضه گودال بخونم ، اگه مردِ ناله ای که هستی ، بسم الله ..

 

کوچکترین دلیر پس از شیرخواره بود

طفلی که در سپهر شجاعت ستاره بود

انقدر ابی عبدالله رو این امانتِ برادرش حساس بود ، روزِ عاشورا به خواهر گفت دست این بچه رو رها نکنی این بزرگ شدۀ دامنِ منه .. این یه سالش بوده باباش به شهادت رسیده .. انقدر وابسته به ابی عبدالله بود ، اصلاً یه لحظه از بغل عمو تکون نمی خورد .. از صبح عاشورا که ابی عبدالله این بچه رو داد دستِ زینب دیگه قرار نداشت. هر وقت عمه از خیمه اومد بیرون ، اینم دنبال عمه اومد .. هی میدونُ نگاه میکرد ، عمه ؛ عموم کجاست الان؟ هر وقت عمو می رفت و برمیگشت هی میومد خودشُ پیش عمو جا می کرد.. هی میومد می دید عمو یه بدنُ آورد تو خیمه .. عبدالله ابن حسن آخرین شهید قبل از حسینِ .. شهیدیِ که تو بغل ابی عبدالله ، دقایقی قبل از شهادت خود ابی عبدالله به شهادت رسیده. یعنی عبدالله همه چی رو دیده. عبدالله بدن قاسمُ دیده ،بدن علی اکبرُ دیده ، (دلشو داری؟ ناله شو داری؟) عبدالله قنداقه غرق خونُ دیده .. عبدالله کمر خم شده عمو رو دیده .. یه نگاه کرد دید هیشکی نمونده ..

هر چند که اجازه جنگاوری نداشت

آماده باش منتظر یک اشاره بود

از اینکه رفته اند همه داشت می شکست

از اینکه مانده بود دلش پر شراره بود

دستش به دست عمه و چشمش پی عمو

در جستجویِ یافتن راه چاره بود

همه صحنه هارو از دور داره می بینه ، وداع عمو و عمه رو دید ، زیرگلو بوسیدنارو دید .. پیراهن دادنارو دید .. داره از دور نگاه می کنه ، دستش تو دست عمه ست چشمش دنبال عموِ .. یه مرتبه دید:

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد

اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

حسین .. عمو کی افتاد؟ وقتی افتاد که تیر حرمله به قلبش خورد ، تیرو از کمر درآورد .. خون مثل ناودان از سینه می ریزه .. دیگه نتونست خودشُ از رو اسب نگه داره .. دیدن میگه بسم الله و بالله و فی سبیل الله .. دید عمو با صورت افتاد .. حسین ...

یه لحظه آروم نباش .. امام حسن داره می بینه .. یه مرتبه دید دورِ عمو محاصره شد .. لااله الاالله .. نگاه کرد دید عمو افتاد ، دورِ عمو محاصره ست؛ دیگه عمو رو نمی بینه ، گرد و خاکه .. یه مرتبه گردوخاک افتاد .. امام زمان منو ببخش  میدونی عبدالله چی دید؟ تا گردوخاک افتاد دید موهایِ عمو تو دست قاتلِ دید ابن کعب شمشیرشُ بالا برده .. دستشُ از دست عمه کشید. دوید وسط میدان ، سپر نپوشید، زره نپوشید، کلاهخود نداشت ، کفش نداشت ، شمشیر نداشت ، پابرهنه می دوید .. فقط یه رجز داشت هی میگفت والله لاافارق عمی ... رسید بالا سر عمو ، دید الانِ که سر جدا بشه ، دستشُ سپر کرد ... دست از بازو قطع شد ... تا دستش از بازو قطع شد افتاد تو بغل عمو یه ناله زد ، یه حرفی زد جیگر حسینُ کباب کرد. یه بچه یازده ساله تا افتاد تو بغل عمو گفت : وای مادرم ...

خیلی دیره ..

باید زود بیام تویِ گودال عمو

خیلی دیره ..

داره دورِ تو میشه جنجال عمو

خیلی دیره ..

داره خواهرت میره از حال عمو

می رسونم خودم رو

من میگیرم علم رو

مثل عباس قبول کن

این بازویِ قلم رو ..

موهات تو دست باده

زخمات خیلی زیاده

لبهات خشکه هنوزم

هیشکی آبت نداده ...

شب یتیم امام حسنِ هر چی گریه کنی کمه، برا این روضه ای که روضه گودالِ .. این بچه با دست قلم شده افتاد تو بغل عمو .. آخ ادامه روضه بیچاره میکنه .. ببرمت وسط میدان ، حرفم تمام ... می دونی با این آقازاده چه کردن؟ .. عبدالله تو بغل حسینِ داره دست و پا می زنه .. یه مرتبه نانجیب صدا زد حرمله بیا .. (تورو خدا راحت از کنار این روضه نگذرید) حرمله تیر آخر سه شعبه شُ گذاشت تو چلۀ کمان ... یه جوری تیر زد سرِ بچه به سینۀ عمو دوخته شد ..

خیلی سخته ..

بسوزه با تیر حنجر من عمو

خیلی سخته ..

جدا شه رو دستات سر من عمو

خیلی سخته ..

ببینه اینو مادر من عمو

از اون سخت تر همینه

که مادرت ببینه

اسبا دارن میان

گودال میشه مدینه ..

جای نعلا می مونه به روی پیرهن ما

تا قیامت نمی شه از هم جدا

وقتی اسبا اومدن رو بدنِ ابی عبدالله ، وقتی بدن ابی عبدالله زیر سم اسب رفت، بدن عبدالله کجا بود؟.. یه بدن یازده ساله ... بلند بگو حسین

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 406 زمان : نظرات (0)

پس از آن گفت و شنود آن شه ابرار ندا داد در آن عرصه ی پیکار به آن لشکر خونخوار که ای قوم ستمکار منم حجت دادار منم آن که به هر عضو تنم بوسه زده احمد مختار اگر اهل نمازید بدانید که ما روح نمازیم اگر اهل دعایید بدانید که ما جان دعاییم اگر عبد خدایید بدانید که ما وجه خداییم خدا را به چه تقصیر ستادید و کشیدید به قتلم زره کینه و تزویر همه نیزه و شمشیر نمودید رخم را هدف سنگ و دلم را هدف تیر چه رو داده که با ختم رسل یکسره پیوند گسستید و چنین عهد شکستید همین آب که بر وحش و طیور و به همه خلق مباح است به روی پسر فاطمه  بستید در این ماه که ممنوع قتال است چه رو داده که خون من مظلوم حلال است چرا خیل جوانان مرا یکسره کشتید و به شش ماهه من رحم نکردید زدید از ره بیداد به حلقوم علی اصغر من تیر جفا را.

صد افسوس که در پاسخ ریحانه پیغمبر اسلام زبان را ز ره کینه گشودند به دشنام که یکباره همان مظهر خشم ازلی وارث شمشیر علی نعره کشید از جگر و تیغ کشید از کمر و کرد سر و جان سپر و ریخت به هم بحر و بر و کرد چنان حمله بر آن قوم که در خاطره ها گشت عیان خندق و بدر و احد و خیبر و احزاب که دیده است که یک فرد لب تشنه که هفتاد و دو داغش به جگر مانده کند حمله به یک لشکر و لشکر بگریزند به صحرا و بیابان و در و دره و کوه و کمر از تندر خشمش ملک الموت گرفته به کف انگشت تحیر که حسین است و یا کرده خدا حمله بر این قوم ستمکار زهی تیغ و زهی دست و زهی عزم و زهی غیرت و ایثار که یک فوج سپه در کف یک فرد شده سخت گرفتار بیایید و ببیند حسین است که می رزمد و می تازد و از خشم جهانگیر و شرار دم شمشیر و ز فریاد خروشنده ی تکبیر به هم ریخته اوضاع زمین را و سما را.

 ارباب ما تشنه....داغ دیده...اکثر تیغ ها و نیزه ها زهرآگین..دلواپس زن و بچه...داغ اکبردیده...داغ عباس دیده...نزدیک ۵۰بیت رجز خونده، پسر علیِ....خدایِ بلاغت و فصاحت...همه فرار میکردند....

اگر پیرو میثاق خداوند نمی بود به یک حمله آن حجت دادار نمی ماند به جا یک تن از آن لشکر خونخوار به تسلیم خدا بازوی او ماند ز پیکار که آن قوم ستمکار به او حمله نمودند به شمشیر شرر بار یکی زد به جبین سنگ و یکی بر جگرش نیزه یکی بر دهنش تیر و یکی فرق ورا کرد جدا از دم شمشیر فلک آتش توفنده شد و سخت برافروخت ملک بال و پرش سوخت قدر ریخت به سر خاک و گریبان قضا چون جگر خواجه لولاک شد از پنجه غم چاک و رسولان همه فریاد کشیدند و به تن جامه دریدند و به دندان جگر از خشم گزیدند و ندا از طرف خالق دادار شنیدند که ای عالم ایجاد همه هست خدا نقش زمین شد سر پیغمبر و زهرا  و علی باد سلامت که شد از عرشه زین نقش زمین شمس امامت به خدا وجه خدا در یم خون کرد اقامت همه صحراست پر از گرگ و زنند از همه سو بر بدنش چنگ یکی نیزه فرو کرده به قلب و دگری دامن خود کرده پر از سنگ ،سنان رفته فرو در گلو و راه نفس بسته بر او تنگ ،الا خیل ملایک نگذارید که زهرا  برود جانب گودال و ببیند که حسینش زده چون بسمل بی بال پر و بال و به پرواز در آورده ز لب های به خون شسته خود روح دعا را.

اینجا بود عبدالله، از حبس دست خانوم خارج شد...همینطوری این بچه رو خانوم زینب محکم گرفته،کی رو گرفته؟!پسر امام حسن؛که با یه انگشتش همه عالم رو می چرخونه...کی گرفتدش؟!دخترِ علی....همینطوری هی زیرِ بازوها و دست عمه رو گرفت،می خواست خارج شه.صدا میزد:"والله لا اُفارقُ عمّی..."من از عموم غافل نمیشم.میخوام برم پیش عموم،یه عمریه با عموش زندگی کرده

شجاعتش حسنیست

قسم به دست علی،دستِ قدرتش حسنیست

به خلق و خوش قسم،که خُلق وخوش حسینی

و خِلقتش حسنیست

امام زاده ی عشق نواده ی علیست و

سیادتش حسنیست

شکوهِ بی بدل است،به چشم اهل حرم

قد و قامتش حسنیست

چه سروِ رعنایی،بلند مرتبه است

و صلابتش حسنیست

چقدر با ادب است

به عمه ها و عمو ها ارادتش حسنیست

چقدر لحظه ی تلخ شهادتش حسنیست

امام حسن تو بغل امام حسین بود...این بچه هم تو بغل امام حسین بود...بخون لهوف رو،امام سجاد علیه السلام فرمودند:۳۰هزار نفر دور بابامو گرفتن....همه برای رضای خدا میزدن...با وضو میزدن....قربة الی الله میزدن...از لای این جمعیت،از لای دست و پا ،شمشیرها رو کنار میزد.دنبال یه چیزی هم تو راه میگشت پیدا کنه بتونه دفاع کنه...

بعید شد گودال

 به زیر خون تنش ناپدید شد گودال

حسین سوره ی نور...

 ز نیزه شأن نزول حدید شد گودال

وجسم عبدالله مراد بود وبه پایش مرید شد گودال

دستا که افتاد و داشت بال بال میزد...رسید حرمله و از بالای سر از فاصله ی چند قدمی،بالای بلندی، گلوی عبدالله رو تو امام حسین نشانه کرد...

رسید حرمله و به زنده ماندن او ناامید شد گودال

پس از سنان وشبث رسید چکمه و زخمش شدید شد گودال

به تن گره خورده، زره شده است و به روی بدن گره خورده

ببین که در گودال،به بوی سیب، بوی یاسمن گره خورده

تمام شد دوری... تن حسین به جسم حسن گره خورده

که جسم عبدالله چونان کفن به تنِ بی کفن گره خورده

به لکنت افتاده...

 چقدر سُمّ سطور میان همهمه بر پیرُهن گره خورده

دوباره غوغا شد...عزیز فاطمه بیش از همیشه تنها شد

زخونِ ثارالله، زمین تشنه لبه قتلگاه دریا شد

به غیره نیزه و تیر چقدر ردّ سم اسب...

زبانِ روضه گرفت،که  قسمت تن ارباب ضربه از قفا شد

و بعدِ عبدالله سرِ بریدنِ رأسِ حسین دعوا شد

زبان روضه خوندن باید، عین زبان روضه خوندن امام زمان باشه.....صدا زد : یا جداه ...یادم نمیره... اون موقعی که سینه ات سنگین شد ....اصلاَ روضه خوندنش نه، سلامش : " السلام علی الشیب الخضیب....."سلام به محاسن پر خونت ...سلام به  صورت خاکی ات...ما ازاین ناحیه روضه می خونیم ...منو ببخشه امام زمان ...بمیرم برات، اون لحظه دیگه آسمان رو دود میدیدی حسین .....

زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست

خار و خاشاک زمین منزل و ماوای تو نیست

ای جان حسین.‌‌...جانان حسین...

عالم سنه قوربان حسین

یل یاتار طوفان یاتار

یاتماز حسینین پرچمی

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 587 زمان : نظرات (0)

 

چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین

با زبان اشک های بی صدا گفتم حسین

یاد تو شرط قبولی نمازم بوده است

در قنوت خویش قبل از ربنا گفتم حسین

در مناجات شب جمعه نمیدانم چه شد

خواستم بر لب برم نام تو را گفتم حسین

ماند "هل من ناصرت" بی پاسخ اما بارها

آمد از کرب و بلا لبیک تا گفتم حسین

نام زهرا را شنیدم هرکجا گفتم علی

نام زینب را شنیدم هر کجا گفتم حسین

کُلُ اَرضٍ کربلا، من تازه فهمیدم چرا

در خراسان، در نجف،در سامرا گفتم حسین

حرم امان رضا هم میری زود دلت هوای کربلا میکنه،کربلا میری زود دلت هوای امام رضا میکنه،......امشب شبِ دوتا عزیزای امام مجتبی است،امشب و فردا شب، سفره دار کریم اهل بیتِ....

یادت باشه اگه رفتی کربلا ،اگه رفتی ایوون طلای ابی عبدالله بعد از اینکه سلام دادی تهش بگو یا امام حسن...گفت آخه قدیم کاروان از ایران میرفت مدینه رو زیارت میکرد بعد میرفت کربلا...میگه دیدم زائر ایرانی تو کربلا، حرم ابی عبدالله یه شمع روشن کرده،هی زیر لب میگه قربونت برم حرم نداری....هی زیر لب میگه قربونت برم یه چراغ بالا قبرت  روشن نکردن،گفتم: نگاه کن آقا حرم داره زائر داره....

گفت: مدینه بودم نذر امام حسن داشتم بقیع یه دونه شمع روشن می کردم، ریختن منو زدن....حالا نذرمو اومدم اینجا اَدا کنم، گفتم: حسین جان! داداشت خیلی غریبه.....

اما غریب اون کسی نیستش که زائر نداره،غریب اون کسی نیستش که حرم نداره،غریب اون کسی است که سن و سالی نداشته باشه،دستش به دست مادرش باشه،اصلاَ اسم مادر میاد داد همه بلند میشه،هزار مرد زمین بخورن اما یه زن زمین نخوره...

زنده ام تا باشی

 من مگر مردم عمو جان که تو تنها باشی

سوی توی می آیم

 گیرم اصلا وسط لشگر اعدا باشی

قتلگاهم باشد

مطمئنم که بهشت است تو هرجا باشی

آمدم بی شمشیر

تا که نگذارم عمو بین سنان ها باشی

میشوم عباست

تا مگر منتظر یاری سقا باشی

اکبرت را کشتن

لشگر کوفه نمیخواست که بابا باشی

کور خواندند ولی

پسر آخرت آمد که سراپا باشی

به چه از این بهتر

که فدای پسر حضرت زهرا باشی

تیغ دارد در دست

بر نمی دارد عمو از سر تو لشگر دست

دست این بچه رو داد تو دست زینب، گفت: مراقبش باش،علی اکبر رفت، قاسم رفت، این تنها یادگار حسنِ،همچین که یه وقت از دور دید عمو تو گودال افتاد،گفت: عمه! بذار برم، نمیتونم عمومو تنها بزارم....

دست از تو نکشم

گیرم اصلا که جدا گردد از این پیکر دست

ساربان هم اینجاست

آه فهمیده که تو کرده ای انگشتر دست

سر برایت بدهم

حال که نیست عمو در بدنم دیگر دست

تا حواست به من است

می برد شمر در این فاصله بر خنجر دست

فاطمه آمده و

با همان دست شکسته کمی آب آورده است

دست من رفت ولی

قاتلان وارد گودال شدند آخر دست

نقش می بندد عمو

عاقبت خون منو و خون تو روی هر دست

تو اون غوغا این نوجوان اومد دید عمو افتاده،تیر به سینه ی مبارک زدن، بدن پاره پاره،همچین که همه رو زد کنار دید عمو بی حال کنار گودالِ،دید نا نجیب شمشیر رو کشید،پرید بغل عمو،گفت : من نمیذارم،عمومو شهید کنید نامردا،من پسر علی هستم، من نوه ی فاطمه ام،عمومو غریب گیر آوردید،زن و بچه اش منتظرن....

دستش و جلو آورد تا شمسیر به آقا نخوره، یه وقت حسین دید دست عبدالله، به پوستی آویزونِ....زودی عبدالله رو بغل گرفت،دست عبدالله بریده،حسین با اون وضعیت تو بغل گرفت عبدالله رو...

دو نفر تو بغل حسین جون دادن، اونم کار حرمله بود،یکی علی اصغر،دیدن حرمله تیر به حلقومش زد، عبدالله هم با تیر حرمله به حسین دوخته شد، تا تیر زد حسین صورتشو برگردوند،آخ عزیزِ برادرم....

کی گفته عموجون نداره سپاهی 
چی دارم می بینم عجب قتلگاهی
وای عمو زیر و رو
چی کار کرده با پیکرت دشمنت
وای تویی رو زمین
داره خون میره از تموم تنت
وای سرت، پیکرت
یه عده تورو با عصا کشتنت
وای عمو  با تنت
چه کردن سر غارت پیرهنت
بگو رو به عمه بره توی خیمه
نزار جون بابا برن سوی خیمه
وای حرم مادرم
که دیگه میلرزه تن دخترا
دست نا محرما
بیوفته اگه چادر و معجرا
کعبه نی میخوره
همه دست پاها همه پیکرا
اهل بیتت عمو
کتک میخورن رو بروی سرا
وای حسین...
وای حسن وای حسین...

 دانلود بخش اول

 دانلود بخش دوم 

 

 

تعداد صفحات : 5

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 97
  • تعداد اعضا : 346
  • آی پی امروز : 301
  • آی پی دیروز : 484
  • بازدید امروز : 721
  • باردید دیروز : 5,239
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 21,134
  • بازدید ماه : 101,754
  • بازدید سال : 1,311,678
  • بازدید کلی : 19,817,506